شما در حال حاضر اینجا هستید :

مجله اینترنتی ناب آفرینیراه اندازی کسب و کار از راه اندازی ویندوز تا راه اندازی کسب و کار

از راه اندازی ویندوز تا راه اندازی کسب و کارافزودن دیدگاه

میثم هاشمی نژاد

از راه اندازی ویندوز تا راه اندازی کسب و کار؛

روایتی جذاب از مسیر راه اندازی کسب و کار در صنعت IT؛ مرتضی رشیدی، جوانی که از سر شوق به کامپیوتر به یک برنامه نویس درجه یک تبدیل شد!


یادمه همیشه عاشق کامپیوتر بودم، آرزو داشتم یه روز خودم یکی داشته باشم، خیلی دوست داشتم بدونم داخلش چیه؟ چطوری کار می کنه؟ این که میگن یواش یواش همه چیز داره کامپیوتری میشه ینی چی؟ این که میگن میشه یه عالمه پول ازش درآورد ینی چی؟ یادش بخیر بار اولی که تونستم ویندوز عوض کنم چقدر خوشحال بودم. چه غروری داشت! . . 

بگذریم . . .

داستان من از وقتی شروع میشه که تو رشته کامپیوتر دانشگاه اصفهان قبول شدم، سال 83، چند ترم که گذشت دیگه ذوق و شوق دانشگاه اومدن و خوابگاه و... از سرم افتاده بود. بچه های ترم بالایی رو که می دیدم سر کار می رفتن و دستشون تو جیب خودشون بود و اینکه مثل همه دوست داشتم یه کسب و کاری واسه خودم داشته باشم و یه حداقل درآمدی، این شد که صحبت کار رو با یکی از دوستام مطرح کردم، بهم گفت یکی از آشناهاشون یه مغازه خدمات کامپیوتری داره که دنبال یه آدم مطمئن می گرده، منم استقبال کردم و چند روز بعد قرار گذاشتیم رفتیم مغازه و من بصورت پاره وقت اونجا کار می کردم، یادمه فقط ویندوز عوض می کردم، اوایل حقوق ماهیانه داشتم اما بعد از یه مدت هر سیستم که سرویس می کردم نصف پولش واسه من بود. این شد که رفتم فتوشاپ رو هم یاد گرفتم و تایپم رو قوی کردم. خلاصه صادقانه هر چی کار می کردیم رو نصف به نصف قسمت می کردیم، اینجا یود که واسه اولین بار توی عمرم لذت کار کردن رو حس می کردم. واقعا هم کار بود هم تفریح.

اما وقتی برنامه نویسی رو یاد گرفتم دیگه به کاری که داشتم قانع نبودم، دوست داشتم رشد کنم، دوست داشتم زحمتی رو که توی دانشگاه کشیده بودم حاصلش رو ببینم. اما نمیدونستم چه جوری؟ چی کار باید کنم؟ پول از کجا بیارم؟ آخه تنهایی مگه میشه کار کرد؟ یه همچین سوالایی تو ذهنم بود که درسم تموم شد. کنکور ارشد قبول هم قبول نشدم و مجبور بودم برم سربازی، به خودم میگفتم چرا آدم باید دو سال از عمرشو الکی هدر بده و چیزی هم تو این مدت عایدش نشه؟ به هر حال رفتم سربازی، اما یه مدت که گذشت تونستم خودمو نشون بدم. رفتم تو قسمت فناوری اطلاعات و ارتباطات سپاه و ازین جا بود که همکاری رو با کسانی که سابقه زیادی تو IT داشتند شروع کردم. تازه متوجه شدم درس هایی که توی دانشگاه خوندم به شکل کامل نمی تونم ازشون استفاده کنم. فرصتی رو که بدست آورده بودم رو نمی خواستم راحت از دست بدم. این شد که رفتم توی دوره های طراحی سایت ثبت نام کردم و هر روز بعد از ظهر میرفتم سر کلاس، تازه داشتم کاربرد واحدهایی که پاس کرده بودم رو می دیدم، به مرور دوره های طراحی نرم افزار، برنامه نویسی پیشرفته، گرافیک رایانه، تولید محصولات چندرسانه ای روهم گذروندم و دیگه تقریبا تجربه خوبی داشتم، خلاصه بواسطه ارتباط هایی که تونستم بگیرم توی این مدت پروژه‌های زیادی واسه سپاه انجام دادم و سربازی هم اونقدر که فکر می کردم بد نبود.

خلاصه سربازی هم تموم شد. اما سوالهایی که دو سال پیش ذهنم رو درگیر کرده بود بازم اومد سراغم. یه مدت به پیشنهاد دوستم رفتم واسه پروژه ای که داشت کمکش کنم. پولش خوب بود اما دوست داشتم واسه خودم کار کنم. تو شرکت دوستم که بودم به مرور زمان، مشتری های که مراجعه می کردن احساس کردم نیازهای مشترکی دارن، مثلا اکثر افرادی که برای طراحی سایت واسه کسب و کارشون به ما مراجعه می‌کردند بالطبع در ابتدای کار بودند‌، به واسطه اعتمادی که ما می کردند، از ما سراغ افرادی را می‌گرفتند که در حوزه هایی مثل بازاریابی کمک شون ‌کنند، من هم کم کم به این نتیجه رسیدم که خودم دست به کار شم و ازین فرصت استفاده کنم، اما دو تا دغدغه بزرگ داشتم؛ اولیش دغدغه مالی بود و بعدیش هم نیروی انسانی، با دوتا از دوستام که یکیشون مدیریت بازاریابی خونده بود و یکی هم هم رشته خودم بود مطرح کردم و استقبال کردند، اما نه پولشو داشتم نه اینکه مطمئن بودم دوستام همیشه کنارم هستند و اینکه نکنه قولشون از روی هیجان باشه!

حساب که کردیم مشکل اصلی فضای شرکت بود، یه سری لوازم اداری مثل میز و صندلی و چندتا سیستم که یه نفر از پسش بر نمی‌اومد ، این شد که تصمیم گرفتیم که شرکت رو بصورت شراکتی تاسیس کنیم، هر کسی هرچقدر پول تونست تهیه کرد و به لطف خدا تونستیم کسب و کارمون رو راه بندازیم، مزیتش هم اینه که هر کسی به اندازه سهمش سود میبره و همین انگیزه ای میشه که اعضا واقعا به کار دل بدن، این طور بود که استارت کار رو زدیم.

دوستم که مدیریت خونده بود یه روز بهم گفت پایه ای این کتابهایی که واسه کنکور توی بازار هستش رو مرتب رو یه سی دی بریزیم؟ گفتم نوشتن برنامه اش خیلی زمان میبره البته فروختنش هم کار آسونی نیست، اما واسه اولین بار تصمیم گرفتیم ریسک کنیم، یک سال روش کار کردیم و "کنکور در خانه" رو نوشتیم، با چند تا مدرسه قرارداد بستیم و صدتای اول رو ارزون فروختیم، تو چندتا نمایشگاه شرکت کردیم و سفارش‌های خیلی خوبی گرفتیم و تازه قلق های کسب و کار جدید را داشتیم یاد میگرفتیم.

اینجا بود که یه ایده بزرگ به سرم زد، به این فکر افتادیم که یه نشریه الکترونیکی جامع فرهنگی و اجتماعی راه اندازی کنیم، که متأسفانه این ایده رو غربال و امکان سنجی نکردیم و خیلی هیجان زده سراغ مسئولین مربوطه (سازمان ملی جوانان و صدا و سیما و...) رفتیم وقتی حمایت نکردن سریع دلسرد شدیم. شاید پشت کار نداشتیم شاید هم مغرور بودیم، نمیدونم! به هر حال ایده نابی بود واسه خودش.

بگذریم، تجربه کنکور در خانه باعث شد به فکر تولید محصولات مشابه بیفتیم، شروع کردیم به نوشتن نرو افزاری تحت عنوان "دانشجو"؛ مجموعه 16000 تست از کل دروس عمومی پیام نور، اما تجربه و بازخوری که از کار قبلی داشتیم تصمیم گرفتیم از تکنولوژی جدید استفاده کنیم، یه کم وقت گیر بود اما ارزششو داشت، حجم مطالب نسبت به محصول قبلی مساوی بود، اما حجمی که روی سیستم اشغال می کرد به یک پنجاهم رسوندیم (10مگابایت در برابر 500 مگابایت)، و اینکه این نرم افزار قابلیت آپدیت دیتابیس داره، ینی کافیه ما نمونه سوالهای جدید رو تایپ کنیم کاربر وقتی نرم افزار رو آپدیت کنه سوالهای جدیدرو میتونه بهش دسترسی داشته باشه، خدارو شکر استقبال خوبی شد الانم داریم نسخه اندرویدشو مینویسیم با حجم خیلی کمتر، بعنوان آخرین جمله خطاب به کسایی که میخوان وار حوزه IT بشن میخوام بگم که واسه موفقیت تو کارشون کافیه درک صحیحی از IT داشته باشن، ینی همیشه اینو گوشه ذهنشون داشته باشن که IT اومده که کارها راحت تر انجام بشه، و محصولی رو به مشتری بدن که نیازهاشو خیلی راحت رفع کنه نه اینکه فقط نیازشو رفع کنه، ینی همیشه تو فکر تولید محصول کاربرپسند (User Friendly) باشند و اینکه تو تیم کاریشون واقعا به هم اعتماد داشته باشن.

با گذشت زمان شروع کردیم به پروژه های بزرگتر گرفتن؛ چون هم رزومه کاری مان قوی تر شده بود و به لحاظ فنی تجربه بهتری داشتیم اما مهم از همه این موارد، اعتماد به نفس بدست آورده بودیم. اعتماد به نفس چیزی است که فقط در دل کار بدست می آید.

به عنوان کسی که حداقل 15 سال تجربه کار دارد، به همه جوانان توصیه می کنم که بزرگترین چالش در یک کسب و کار شروع آن است. از هیچ چیز نترسید و فقط شروع کنید. هر کاری را که دوست دارید استارت بزنید. شرط موفقیت بقاست. فقط شروع کنید!

هم اکنون که شما این مقاله را می خوانید، شرکت فاواکو یکی از بهترین و باکیفیت ترین ارائه دهندگان خدمات IT در سطح کشور است.

میثم هاشمی نژاد

مطالب مرتبط

خواندن مطالب زیر به شما پیشنهاد می شود

خلاقیت و نوآوری

موانع 9 گانه خلاقیت که ریشه نوآوری را می خشکاند!

موانع 9 گانه خلاقیت که ریشه نوآوری را می خشکاند!

کارآفرینی زنان

برقراری تعادل بین کار و زندگی؛ بزرگترین معضل زنان کارآفرین

برقراری تعادل بین کار و زندگی؛ بزرگترین معضل زنان کارآفرین

فروش حضوری

تاثیر زبان بدن در فروش

تاثیر زبان بدن در فروش

مدیریت بازاریابی

بازاریابی داخلی چیست؟

بازاریابی داخلی چیست؟

هوش مالی

اگر می خواهید پول پارو کنید این 8 روش را به کار ببندید!

اگر می خواهید پول پارو کنید این 8 روش را به کار ببندید!

استارت آپ

چارچوب ارزیابی فرصت‌ها و ایده‌های کسب و کار

چارچوب ارزیابی فرصت‌ها و ایده‌های کسب و کار

هوش مالی

کتاب صوتی: پدر پولدار پدر بی پول

کتاب صوتی: پدر پولدار پدر بی پول

فروش تلفنی

صوت آموزشی؛ آموزش تکنیک های فروش تلفنی

صوت آموزشی؛ آموزش تکنیک های فروش تلفنی

مدیریت بازاریابی

وفادارسازی مشتریان با گیمیفیکیشن یا بازیکاری

وفادارسازی مشتریان با گیمیفیکیشن یا بازیکاری

نظرات کاربران

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدید ترین مطالب

شبکه فناوری اطلاعات و ارتباطات فاواکو | طراحی سایت