چرا به اهدافمان نمی رسیم؟افزودن دیدگاه
میثم هاشمی نژاد
خیلی پیش می آید که با شور و استیاق فراوان اهدافمان را می نویسیم و به در و دیوار می چسبانیم؛ مدتی بعد اما بی انگیزه و سرد می شویم و دیگر مثل قبل، روحیه پیگیری نداریم.
نرسیدن به اهداف یکی از عواملی است که اعتماد به نفس را به شدت کاهش می دهد و اگر ادامه پیدا کند سبب بروز "درماندگی خودآموخته" خواهد شد. این شرایط زمانی بوجود می آید که افراد مطابق تجربیات گذشته مثل شکست و ناکامی های مداوم، به این نتیجه می رسند تلاش کردن با موفق شدن ارتباطی ندارد. آن ها فکر می کنند هر چه تلاش کنند موفق نخواهند شد؛ چراکه مغزشان با توجه به تلاش های بی ثمر گذشته، ارتباطی بین تلاش و موفقیت برقرار نمی کند.
امروزه روانشاسان معتقدند که نرسیدن به هدف، هشداری است برای تغییر؛ زیرا شخصیت هر فردی را رفتارش تعیین می کند. پس رفتاری که نمی تواند آن هدف را حصول کند باید تغییر کند. اما آیا با تغییر رفتار مشکل حل می شود؟
برای تغییر باید شخصیت خود را هدف بگیرید نه رفتارتان را
به طور کلی دو مسیر برای بهبود خود و تغییر زندگی وجود دارد. یک راه هدف گرفتن مهارت های ضروری برای یک رفتار مورد نظر است؛ مثلا مطالعه مهارت های ارتباطی یا تکنیک های مدیریت زمان. راه دیگر این است که عمیق تر شوید و سراغ شخصیت خود بروید؛ عادات بنیادی و باورها که جهانبینی شما را شکل دادهاند.
رویکرد اول میانبری به سمت موفقیت است. ثروتمند شدن بدون کار کردن برای پول یا دستیابی به رشد شخصی بدون از سر گذراندن هیچ توسعه و تغییر واقعی! اما رشد واقعی با میانبر به دست نمیآید در مسیر تغییر موثر و پایدار حتی یک قدم را هم نمیتوان نادیده گرفت چه برسد آن را حذف کرد. رویکرد اول برای یادگیری مهارت هایی مثل بازی تنیس یا نواختن پیانو شاید موثر باشد اما اگر واقعاً میخواهید به اهداف اصلی زندگی تان برسید باید از درون خود شروع کنید.
خودتان میتوانید دنیای اطرافتان را تغییر دهید مثلا اگر می خواهید ازدواج موفقی داشته باشید باید اول خودتان فرد مثبت تری شوید. اگر می خواهید فرد قابل اعتمادی به نظر برسید بی فایده است که روی مهارتهای ارتباطی خود کار کنید؛ بلکه باید دقیقا روی تبدیل شدن به یک انسان معتمد کار کنید.
کار کردن روی شخصیت یعنی همسو کردن پارادایم های فردی با اصول جهانشمول
پارادایم ها سنگ بنای شخصیت ما و در واقع اصول بنیادی ما هستند که با آن جهان را می بینیم. دریافت و ادراک ما واقعیت عینی نیست، بلکه تفسیرهای ذهنی از واقعیت است که عینک پارادایم ما آن را می سازد. از آنجا که این پارادایم ها هستی شخصیت ما را میسازند، کلید ایجاد هرگونه تغییر هستند. پس اگر می خواهیم خود را تغییر دهیم اول باید اصول بنیادی مان را تغییر دهیم. فقط از این راه میتوانیم واقعیت ذهنی و به دنبال آن رفتار خود را عوض کنیم.
باید نسبت به پارادایم های خود آگاه باشید. اگر می خواهید بر عادت های نهادینه شده مثل به تعویق انداختن کارها، خود محوری یا ناشکیبایی غلبه کنید باید اول اصول بنیادینی که این عادات را شکل داده اند را بشناسید.
اگر می خواهید به اثربخشی واقعی برسید باید پارادایم های شخصی خود را با اصول بزرگتر و جهانشمول تر مثل انصاف صداقت و درستی و البته تلاش هماهنگ کنید. اگر به هدفی نرسیدید باید بپذیرید که با تلاش بیشتر، دستیابی به آن هدف محقق خواهد شد. به یاد داشته باشید که هیچ مسیری بدون صداقت و تلاش پایان درستی نخواهد داشت.
پیشرو باشید و کنترل سرنوشت خود را به دست بگیرید
درون هر یک از ما نیاز به تأثیرگذاری بر جهان یا به عبارت دیگر نیاز به پیشرو بودن وجود دارد. این همان عامل تمایز ما از حیوانات است. حیوانات صرفاً آنچه برایش برنامه نویسی شده اند رفتار میکنند؛ در مقابل انسان ها خود را برنامه نویسی میکنند.
افراد پیشرو حالشان را خودشان تعیین می کنند. راهنمای آن ها ارزشهای درونی شان است و مسئولیت زندگی را به عهده میگیرد. رفتارشان را تصمیم های شخصی تعیین میکند و نه شرایط بیرونی؛ این تفاوت به روشنی در ادبیات آنها دیده میشود. افراد واکنشی مسئولیت سرنوشت خود را به دوش شرایط بیرونی میگذارد. واکنشی ها می گویند: تقصیر من نبود، از کنترل من خارج بود! افراد پیشرو کنترل سرنوشت را خود به عهده میگیرد. تصمیمات دیروزِ آنها امروز آنها را میسازد؛ آن ها می گویند: تصمیم گرفتم، باید سعی کنم، راهی برای حل این مشکل پیدا می کنم، قطعا به اهدافم خواهم رسید!!
مطالب مرتبط
خواندن مطالب زیر به شما پیشنهاد می شود
پربازدید ترین مطالب
-
چرا انگیزه فروشندهها کم میشود؟
به جرات می توان گفت، فروشندگی یکی از پرچالشترین شغلها در جهان است؛
نظرات کاربران